خرداد 11, 1404

«زن، زباله‌دان، شاعر»

in داستان

by Aftab_Showgh

«زن، زباله‌دان، شاعر» تقدیم به مریم اکبری منفرد محمدقرايي ۲ خرداد۱۴۰۴ دوروبر سطل زباله بوی…
خرداد 11, 1404

شیرزنان ماه بهشت

in مقاله

by Aftab_Showgh

شیرزنان ماه بهشت در گرامیداشت مجاهدین شهید ۱۲ و ۱۹ اردیبهشت بیا تا ز بیداد…
خرداد 11, 1404

شعر نه به اعدام از م. شوق

in شعر

by Aftab_Showgh

https://youtu.be/ErdEEHWt2eMنه به اعدامایران خبرهایش شده از صبح تا شام،...اعدام، اعدام و، طناب و باز اعدام، …
ارديبهشت 03, 1404

رمان خانه نویسنده و خواننده هایش نوشته محمد قرایی قسمت صد و یازده تا قسمت…

https://youtu.be/cS0N-X0kG3U رمان خانه نویسنده و خواننده هایش نوشته محمد قرایی قسمت صد و یازده https://youtu.be/1u9ItTRuQZM…
فروردين 29, 1404

رمان خانه نویسنده و خواننده هایش نوشته محمد قرایی قسمت صد و چهار تا صد…

https://youtu.be/WSIyonkAWaU رمان خانه نویسنده و خواننده هایش نوشته محمد قرایی قسمت صد و پنج https://youtu.be/RQZnvnNGo2Q…

«زن، زباله‌دان، شاعر»

تقدیم به مریم اکبری منفرد

محمدقرايي ۲ خرداد۱۴۰۴

دوروبر سطل زباله بوی کهنه‌ی ترشیدگی  پیچیده‌بود.

خیابان در خودروها غرق بود. گاهی چراغ، سبز می‌شد. خودروها خیز برمی‌داشتند تا آنسوی چهارراه. گاه، قرمز می‌شد و عابران سربه‌زیر، مثل دو لشکر به سوی همدیگر هجوم  می‌بردند. برخی از عابران پیاده‌رو وقتی از کنار زباله‌دان سیاه و بزرگ می‌گذشتند، دمی بینی‌شان را می‌گرفتند. شاعری که کتابهایش را کنار پیاده‌رو روی میز چوبی چیده‌بود با دستهایش پشت کمر گام‌زنان و با حوصله تا نزدیک سطل می‌آمد. گویی به بوی ترشیدگی خو گرفته بود. سرکی به داخل زباله‌دان می‌کشید، خاکستر سیگارش را می‌تکاند و دوباره به سر بساط کتاب برمی‌گشت. به دیوار سنگی کوتاه بیمارستان که با میله‌های سبز پشت سرش قد کشیده‌بودند تکیه می‌‌داد و به تماشای عابران و خیابان و فروشگاههای آنسوی خیابان می‌پرداخت. گاه هم اسم کتابهای بساط خودش را می‌خواند. «ظهور و سقوط رایش سوم»، «شترها باید بروند»، «دیکتاتورهای جدید دنیا»، «انقلاب و انقلابی‌ها، «زن و تاریخ»، «ترانه‌های خونین»، «انسان و آدمیت»....

زنی از رستوران بزرگ آنسوی خیابان بیرون آمد. کیسه‌ی زباله‌ی سیاهی را می‌کشید. خسته از سنگینی کیسه، آن را زمین گذاشت. کمری راست کرد و نفسی کشید. دوباره برداشتش و به سوی زباله دان آمد. کنار زباله‌دان دستش را به کمر گرفت و نگاهی به دوروبر کرد.

شاعر پیش رفت. سیگارش را توی جوی انداخت. کیسه را بلند کرد و دونفری آن را توی زباله‌دان انداختند. صدای پاره شده کیسه از ته زباله‌دان به گوش رسید. زن خنده‌ای پیروزمندانه کرد و به سمت رستوران آنسوی خیابان به راه افتاد.

بوی گندیدگی شدیدی در کنار زباله‌دان پیچید. شاعر از لبه‌ی زباله‌دان سرک کشید. گوشه‌ی کیسه‌ ترکیده‌بود. مقداری پشم سفید و سیاه بیرون زده بود.  پایین‌تر از شکاف، رگه‌ی تیره‌ی چرک در کف زباله‌دان راه افتاد. 

شاعر روی پنجه‌هایش قدکشید. خم شد و دست انداخت گوشه‌ی پشم را بیرون کشید. نقابی که قیافه‌ی یک آخوند بود از لای کیسه‌ی جرخورده بیرون آمد. نقاب را که بیرون کشید یک کارد زنگ زده هم با آن بیرون افتاد؛ خون‌آلود بود. کنجکاو شد کیسه را تکان داد. بالا و پایین کرد. شکاف بزرگتر شد. شمار بیشتری کارد و چنگال  و نقاب بیرون ریخت. همه‌ی نقابها ریشو بودند؛ همه‌ی کاردها خونین.

شاعر نگاهی به دوروبر انداخت. خودروها  با شتاب پیاپی کند و تند شونده در دوخط خیابان در حرکت بودند. چراغ، پیاپی سبز، زرد، و قرمز می‌شد. خودروهای زیر چراغ برای رد شدن از چراغ قرمز حرص می‌زدند. حالا زن مستخدم، پیاده‌رو جلوی رستوران را جاروکشید. کمری راست کرد نگاهی به شاعر انداخت. چشمهایش از دور شاد و خندان می‌نمود. برگها و کاغذهای مچاله شده‌ را جارو می‌کرد. 

شاعر به پیاده رو کنار زباله‌دان نگریست. برگها شبیه تکه‌های لباس  و دستمال‌های خونین مچاله‌شده بودند.

دستش را با پشت شلوارش پاک کرد. آمد سر بساط. به کتابها و طرحهای جلدشان نگریست. عمیق، عمیق، عمیق‌تر. تخیلی در ذهنش شکل گرفت. عقب عقب گام برداشت. گویی از چیزی وحشت کرده‌باشد. به دیوارة سنگی بیمارستان تکیه داد. آمبولانسی با سوت کرکننده‌اش خودروهای دیگر را کنار راند و جلوی اورژانس ترمز کرد. شاعر گوشی‌اش را در آورد. تصویر زنی در پست اینستاگرام بود. زیرش نوشته شده بود: این مریم است. چهار برادر و یک خواهرش به قتل رسیده‌اند و خودش و یک برادرش به جرم دادخواهی زندانی‌اند. شاعر پوشه‌ی شعرهایش را باز کرد و در آخرین صفحه‌ نوشت:

بشریت

در خیابان زمان جاریست.

دست زنی

کیسه‌ی بوگندوی نظامهای پوسیده را

به زباله‌دان تاریخ انداخت

و شاعران

کتاب شعر جدیدی

بر بساط خویش افزودند.



خرداد 11, 1404

«زن، زباله‌دان، شاعر»

in داستان

by Aftab_Showgh

«زن، زباله‌دان، شاعر» تقدیم به مریم اکبری منفرد محمدقرايي ۲ خرداد۱۴۰۴ دوروبر سطل زباله بوی…
مهر 25, 1403

قصه‌ی دموکراسی در اعماق خاک

in داستان

by Aftab_Showgh

دانلود قصه‌ی دموکراسی در اعماق خاک
مهر 21, 1403

داستان نوشتن مقاله

in داستان

by Aftab_Showgh

داستان «نوشتن مقاله» اول می‌خواست یک مقالهٔ سیاسی بنویسد. مدتی بود که مقاله ننوشته بود.«ای…
دی 20, 1402

داستان (فقط چند تا از همین آدمها)

in داستان

by Aftab_Showgh

کل این کتاب یک دیباچه است. یک دیباچه بر هزاران زندگی شگفت. بنابراین هیچ توضیح…
شهریور 09, 1402

داستان علامت پرسش در فضا

in داستان

by Aftab_Showgh

داستان علامت پرسش در فضااز محمدقرائی. شهریور ۱۴۰۲صدسال بعد از امسال که ۱۴۰۲ هجری و…
مرداد 25, 1402

نامه‌ی آقا معلم داستانی از محمد قرایی

in داستان

by Aftab_Showgh

https://youtu.be/jqnXsKz4GeE
ارديبهشت 31, 1402

قصه ی ادای دین از الف فریاد

in داستان

by Aftab_Showgh

دانلود قصه ی ادای دین
ارديبهشت 27, 1402

داستان دایی حجت نوشته: الف فریاد

in داستان

by Aftab_Showgh

دانلود داستان دایی حجت نوشته: الف فریاد
مرداد 29, 1401

داستان پاپری مراسم. در سالگرد کودتای 28 مرداد

in داستان

by Aftab_Showgh

پاپری مراسم با یادی از روز کودتای 28 مرداد1332 اولین بار که آزادم کردند اصلاً…
تیر 11, 1401

قصه‌ی سال بی«ساره»

in داستان

by Aftab_Showgh

سال بی «ساره» نوشته‌ی حجت عزیزی «ساره» را از قبیله رانده بودند،‌ یا شاید هم…
ارديبهشت 27, 1401

داستان قالیچه

in داستان

by Aftab_Showgh

قالیچهقصه از محمد قرایی ۲۷ تیر۱۴۰۰زمانی را به یاد می‌آورد که درست مانند قالیچة سلیمان…
ارديبهشت 01, 1401

داستان عشق و دیوانگی . نویسنده ناشناس

in داستان

by Aftab_Showgh

داستان عشق و دیوانگی نویسنده: گمنام در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به…