نه به اعدام
ایران خبرهایش شده از صبح تا شام،...
اعدام، اعدام و، طناب و باز اعدام،
باز از اوین آمد خبر، از عادل آباد
یک هفت تن شد منتقل، ای وای... ای داد
سلولها در انتظار و بند پربیم
نفرین به این جلاد و ای لعنت به دژخیم
یک مملکت، دستان چند آخوند خونریز
یک ملتی آنجا، مخاطبهای «برخیز»!
یک دوره از تاریخ شد آلوده با ننگ
یک دوره از تاریخ شد از دار آونگ
یک دست هست اما زنی! با یک جهان عشق
یک طرح نو در واژههایش بیکران عشق
این چوبه های دار را از بیخ برکن!
اشکی نمی خواهم دگر بر چهر میهن
این چوبه های دار قانون خدا نیست!
روح زمان با تیرک دار آشنا نیست
اما کنون شعر من آونگ است بر دار
دیوار غم بر سینه ام گشتهست آوار
باید زدود از خاک میهن سایهی شر
با آفتابی نو بهارانی نوین تر
باید گشود از دست و پای این وطن بند
تا بشکفد بر گونهها گلهای لبخند
م. شوق